**مرواریدی در صدف**
| ||
|
سلام حبیب قلب... آقاجان یابن الحسن نگاه می کنم به افق؛ به دور دست ها به مظلومیت های خانمان برافکن... به بغض های جانکاه... و به دوری ات اشک، به چشم هام مهلت دیدن نمی دهد... آسمان جمکران، دیدگان ام را می پوشاند... صحن بزرگ و گنبدی فیروزه ای بی دلیل، دست بر سینه گذاشته و ادای احترام می کنم و می گویم سلام به تو ای گنبد مبارک که آقایم را دیده ای...بارها و بارها سلام به تو که اینهمه چشم نوازی و انعکاس برق نگاه مولایم هستی آقا جان...یابن الحسن شیعیان ات برای شما کار می کنند... برای ظهور آقا همین چهار نفر که دیدم شان... همین ها حتی. آنقدر آبرو دار بودند نزد ات که اگر به مظلومیت یک لحظه شان قسم ات دهم، می دانم لبیک می گویی مهربان چقدر دلم گرفته است... بعضی از شیعیان شما آقاجان، از بدو تولد مظلومند و همین است که انگار، نوزادان شیعه، روز به روز به مولایشان شبیه تر می شوند و آقا... این اقتدار، از غربت و مظلومیت ریشه گرفته است و اشک بر اباعبدالله راستی محرم آمده است و اضطرار ما، بیشتر و بیشتر و این، احساسی است که از بازتاب اضطرار شماست دل به دل راه دارد آقاجانم برچسبها: یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:یابن الحسن, .:. 21:4 .:. مبینا ورمزیار
|
|
تمام حقوق مادي ومعنوي اين وب محفوظ بوده ومتعلق به **مرواریدی در صدف** مي باشد.: طراح قالب: گردان سایبری خیبر |